هر بار که نام پینوکیو را میشنوم، اولین ویژگیای که به ذهنم میرسد، این است که وقتی دروغ میگفت، دماغش دراز میشد. با خودم فکر میکنم اگر همه ما این ویژگی را داشتیم، آن وقت آمار تصادف دماغها بالاتر از تصادفات جادهای میشد. آدمهای دروغگو در اطراف ما کم نیستند. راستش خودمان هم کم دروغ نمیگوییم
. فرقش این است که دروغهای خودمان را مصلحتی مینامیم و هزار بهانه برایشان میتراشیم اما دروغهای اعضای خانواده و دوستان خود را نابخشودنی میدانیم. البته اگر واقعا دروغمان کسی را آزار ندهد و در دیگری آرامش ایجاد کند و مانع جدالی بزرگ شود،
آن قدرها هم ایراد ندارد و حتی میتواند حالی خوب بیافریند و از ناراحتی دوستی ممانعت کند. اما گاهی بیانی ناحق را بر زیان میرانیم تا دیگری را فریب دهیم. وقتی بر این اساس دروغ میگوییم، به روابط خود آسیب میزنیم. طرف مقابل دیگر به ما اعتماد نمیکند و ما استنباط او از حقیقت را به ابهام میکشانیم. حالا نظرتان چیست؟ آیا دروغ گفتن را ایده خوبی میپندارید؟ بهتر است ابتدا تعریفی مختصر از دروغگویی داشته باشیم. وقتی فردی به دلیل مسئولیتناپذیری و عدم پذیرش اشتباهاتش احساس خطر میکند یا از تغییر وضعیتی که در آن امنیت دارد، میهراسد، دروغ میگوید. این فرد گاهی برای پنهان کردن نقصهای فردی و یا دستیابی به یک منفعت دروغ میگوید. دروغ انواع مختلفی دارد که بدترین نوع آن دروغگویی پاتولوژیک یا مرضی است.
وقتی مسئله دروغ گفتن به جایی میرسد که فرد قادر به کنترل آن نباشد، او را دروغگوی پاتولوژیک مینامند. دروغگوی پاتولوژیک به تمام دروغهایش ایمان دارد حتی اگر آن دروغ ها بر اساس واقعیت نیز نباشند. این افراد در هر بعدی از زندگی خود دروغ میگویند و هر دروغ آنها برای رسیدن به خواستهای است. حال چگونه تفاوت بین کسی را که مصلحتی دروغ میگوید با کسی که یک دروغگوی بزرگ است، تشخیص دهیم؟
شناسایی شخصیت یک دروغگوی مرضی بسیار مهم است: چنین فردی تمام وقت دروغ میگوید. برای او دروغ گفتن نوعی سبک زندگی است به طوری که راستگویی برایش آزاردهنده است. این نوع دروغگویی ریشه در کودکی این افراد دارد. چرا که در کودکی متوجه شدهاند که اگر دروغ بگویند، شرایط بهتر میشود و تنبیه نمیشوند و حتی در برخی موارد پاداش هم میگیرند. مثلا وقتی نمره بدی گرفته، برگهاش را دستکاری میکند، خانوادهاش را فریب میدهد و خانواده هم بیخبر از دروغ او، برایش جایزهای تهیه میکند. به این ترتیب کودک تصور میکند کار خوبی کرده که در مورد نمرهاش دروغ گفته! در بعضی موارد فرد از کودکی دچار نقاطضعف است و اعتماد به نفس پایینی دارد بنابراین از دروغگویی بهعنوان پوششی برای نقاط ضعفش استفاده میکند تا از تهدید در مدرسه و محیط بازی خود در امان باشد.
اصلیترین پرسشی که شاید در مورد فرد دروغگوی مرضی مطرح میشود این است که آیا چنین فردی در واقعیت زندگی میکند. دروغگوی مرضی در واقعیت زندگی نمیکند و حفظ ثبات در زندگی شخصی برای او بسیار سخت است. این افراد مادام تغییر شغل میدهند، روابطی ناپایداری دارند و اعضای خانواده آنها به ویژه همسر به دلیل دروغ شنیدنهای مداوم، از آنها حمایتی نمیکنند و یا روابط خود را با آنها قطع میکنند.
دروغگوی پاتولوژیک همیشه داستانهایی سر هم میکند و برای اطرافیان بازگو میکند اما هر بار جزئیات داستانش را تغییر میدهد. برای اثبات این ادعا میتوانید یک پرسش مشابه را در طول روز چندین بار از این فرد بپرسید تا نوسانات را در صحبتهای او ببنید. از شنیدن جزئیات متفاوت یک داستان شگفت زده خواهید شد.
یک ویژگی مشترک بین دروغگوی پاتولوژیک و فرد خودشیفته این است که هر دو عاشق جلب توجه هستند. پس این امکان وجود دارد که دروغگوی مرضی که همیشه دوست دارد در مرکز توجه باشد، یک ریز دروغ ببافد. همین خواسته باعث میشود هر بار به دروغهای بزرگتری متوسل شود. او ممکنست تنها به دلیل احساس مهم بودن، حس برتری یا به علت آن که عزت نفس پایینی دارد و توجه میطلبد، دروغ بگوید. قطعاً حفظ رابطه با چنین فردی کاری بس دشوار است پس چه خوب است که قبل از شروع ارتباط با فردی جدید، کلیدهایی برای شناخت بهتر دروغگویان مرضی داشته باشیم.
کلیدهایی برای شناخت این افراد
آنها یک داستان را هر بار با جزئیات متغیر تعریف میکنند.
آنها قادر به تمییز دادن بین دروغ و حقیقت نیستند.
آنها اعتماد به نفس کمیدارند و احساس میکنند برای دیگران اهمیتی ندارند.
آنها کارهای خود را بزرگ جلوه میدهند تا ارزشمند دیده شوند.
در صورتی که در جمعی باشند و دوستانشان مانع حرف زدن آنها شوند، دروغگویی به این سبک میتواند به افسردگی و اضطرابشان بینجامد.
آنها همه چیز را مبالغهآمیز تعریف میکنند.
دروغگوی پاتولوژیک گاهی از روی اجبار، گاهی از روی عادت و گاهی به طرزی دیوانهوار دروغ میگوید.
او بیشتر اوقات در مورد خاطرات شاد خود صحبت میکند و یا داستانهایی دروغین میسازد تا لحظات منفی که تجربه کرده است، را تغییر دهد. او هرگز نخواهد پذیرفت که زندگی میتواند سخت باشد اما روش درمان این افراد چیست؟